چطور تعاملات والدین موجب شکل گیری و رشد احساسات در کودکان می شود؟

احساسات نقش مهمی در رشد کودکان دارند. احساسات یا هیجانات اولین مولفه هایی هستند که هر انسانی از بدو تولد به صورت فطری و غریزی با خود به همراه دارد. در واقع نوزاد پس از ورود به دنیای جدید و ناشناخته به کمک احساسات درمی یابد چه چیزی به او لذت میدهد و چه چیزی موجب درد می شود. احساسات ما را برای برطرف کردن نیازهای بنیادین مان آماده میکند به عنوان مثال کودک در هنگام گرسنگی یا هنگام احساس سرما دچار هیجان ترس یا خشم می شود و برای برطرف کردن این نیاز شروع به گریه کردن می کند. کودک هیچ تعریف یا شناختی از این هیجان ناشناخته ندارد بلکه صرفا متوجه خوشایند یا ناخوشایند بودن ماهیت آن می شود. ذهن کودک مانند لوح سفیدی است که از طریق ارتباط با دیگران تجاربی در آن ثبت می شود. نحوه تعامل و پاسخگویی والدین به نیازهای بنیادین کودک مخصوصا مادر در شناخت بهتر این هیجانات تاثیر بسیاری دارد.
حال این سوال مطرح خواهد شد که برای رشد سالم هیجانات، نحوه برقراری ارتباط والدین با کودک باید به چه شیوه هایی باشد؟

اولین و مهم ترین پیوندی که کودک در زندگی برقرار می کند، پیوند عاطفی او با والدین اش است. پیوندی که بدون آن امکان بقا، یادگیری و خلاقیت وجود نخواهد داشت و موجب شناخت او از خودش، دیگران و جهان پیرامون خواهد شد. حال به بررسی ویژگی های والدین برای برقراری این پیوند عاطفی خواهیم پرداخت:

1- نسبت به برطرف کردن نیازهای کودک حساس و پاسخگو هستند:
 اولین ویژگی تاثیر گذار میزان حساسیت و پاسخگویی مادر به عنوان مراقب اصلی است. اگر مادر به نیازهای کودک خود پاسخ مناسب بدهد یعنی از کودک مراقبت کند و بجای در نظر گرفتن نیازهای خودش نسبت به برطرف کردن نیازهای کودک توجه کافی داشته باشد، کودک به مرور زمان متوجه خواهد شد که تجربیات ناکام کننده او مثل گرسنگی آن قدر هم ترسناک نیستند. کودک از طریق نحوه برقراری این تعامل شروع به نظریه پردازی در مورد خودش، دنیا و دیگر انسان ها میکند. اگر والدین با حوصله و خوشرویی نیازهای کودک را برطرف کنند و از بودن در کنار او ابراز شادمانی کنند کودک در ذهن خود چنین نظریه هایی را شکل می دهد:
"من فردی ارزشمند و شایسته مراقبت هستم"
"آن قدر دوست داشتنی هستم که دیگران از بودن با من لذت می برند"
"دنیا جای امن و قابل اعتمادی است"

2- از لحاظ فیزیکی و عاطفی در دسترس کودک هستند:
در دسترس بودن مادر از لحاظ فیزیکی خصوصا در روزهای بدو تولد تاثیر زیادی در ایجاد احساس امنیت در کودک خواهد داشت. در دسترس پذیری صرفا به معنای حضور فیزیکی نیست بلکه کودک نیازمند حضور عاطفی والدین خود است. همانند دوران بارداری که نوزاد از طریق بندناف اتصال محکمی با مادر خود داشته است، حال مادر و کودک از طریق پیوند عاطفی به هم متصل خواهند شد. این پیوند به تدریج جایگزین اتصال فیزیکی قبلی خواهد شد و علی رغم اینکه به راحتی بند باف قابل مشاهده نمی باشد اما اهمیتی کمتر از آن نخواهد داشت.

 3- برای مراقبت از کودک یک روتین منظم و پیش بینی پذیر دارند:
پیش بینی پذیر بودن به معنای اینکه در اکثر مواقع به نیازهای کودک براساس یک الگوی منظم و از قبل تعریف شده پاسخ می دهند. یعنی غذا خوردن، خوابیدن، حمام کردن و بازی کردن در ساعات حدودا مشخصی انجام می شود. این موضوع باعث می شود کودک نسبت به محیط اطراف احساس کنترل و امنیت داشته باشد. زیرا رویداد های غیرقابل پیش بینی به کودک احساس ناامنی خواهد داد. در نتیجه کودک هنگام مواجهه با شرایط ناخوشایند مثل گرسنگی، تشنگی، دل درد و غیره تحمل بیشتری به خرج خواهد داد و این برداشت در او شکل می گیرد که مادری در کنار من است که به نیازهای من پاسخ خواهد داد. پاسخگویی به نیاز های بنیادین کودک براساس یک روتین منظم  و پیش بینی پذیر به مرور زمان در کودک ظرفیتی برای تجربه هیجانات شکل میدهد که تحمل ناکامی و محرومیت را بدون بهم ریختگی هیجانات پیدا خواهد کرد.

در صورتی که والدین در دو سال نخست تولد کودک نسبت به نیازهای بنیادین کودک حساس باشند کودک احساسات مثبتی را نسبت به خود، دیگران و دنیا تجربه خواهد کرد و در آینده نیز توانایی ارزیابی مثبت نسبت به خود و برقراری روابط عاطفی پایدار و مدیریت احساسات را بدست خواهد آورد.
این به معنای رسیدن به سطحی از تنظیم هیجانی در کودک می باشد. در صورتی که ظرفیت تنظیم هیجانی در کودک شکل نگرفته باشد حتی در زمان بزرگسالی هم به محض مواجهه با ناکامی به تخلیه ناگهانی هیجانی در قالب رفتارهای پرخاشگری و افسارگسیخته خواهد پرداخت.

 
تاریخ انتشار: ۱۳۹۹/۰۲/۰۹
لیلا رفیعی
کاندیدای دکتری تخصصی روانشناسی - عضویت سازمان نظام: 29738