تسامح یا سخت‌گیری؟

یکی از رایج‌ترین مشکلات والدین لجبازی‌ها و نافرمانی‌های کودکان است. در این بین والدین از سبک‌های تربیتی متفاوتی برای ارتباط با کودکان استفاده می‌کنند. به طور کلی روشی که ما به عنوان والدین امروزی برای آموزش انضباط به کودکان‌مان به‌ کار می‌گیریم با روش اجداد‌مان تفاوت دارد. هر شیوه‌ای که پدربزرگ یا مادربزرگ انجام می‌دادند، با قدرت و تسلط همراه بود. و روشی که امروزه ما برای تربیت به کار می‌گیریم با تردید همراه است. آنها حتی اگر هم رفتارشان اشتباه می‌بود، آن را با اطمینان و اقتدار انجام می‌دادند ولی ما حتی اگر رفتارمان صحیح هم باشد آن را با تردید همراه می‌سازیم. این تردیدی که در مورد تربیت کودکان از خودمان نشان می‌دهیم، از کجا سرچشمه می‌گیرد و علت آن چیست؟ در این مقاله قصد داریم ضمن پاسخگویی به این سوال، مروری بر انواع سبک‌های تربیتی والدین و تکنیک‌های برقراری انضباط داشته باشیم.


والدین امروزی و درگیری با احساسات متناقض

امروزه به کمک افزایش اطلاعات می‌دانیم که برخی از روش‌های تربیتی گذشته مثل تنبیه بدنی اشتباه بوده است. در نتیجه به عنوان والد، تمام تلاش‌مان را به کار می‌گیریم تا با استفاده از اصول تربیتی درست به کودکان آسیبی نرسانیم. اما هنوز هم علی‌رغم شناخت و آگاهی بیشتر، موقعیت‌های پیچیده‌ای هستند که تعاملات‌مان با کودک به سمت نادرستی پیش خواهد رفت. این امری است که به ناچار اتفاق میوفتد. به طور حتم هیچ پدر یا مادری از روی عمد به احساس فرزندش لطمه نمی‌زند و این موضوع کاملا به صورت ناخواگاه اتفاق خواهد افتاد. این موضوع باعث می‌شود که گاهی والدین بعد از آگاهی با احساساتی از قبیل ترس از صدمه زدن مجدد به کودک، احساس گناه و عذاب وجدان درگیر شوند. این احساسات متناقض منفی در کنار مسئولیت‌های سنگین فرزندپروری فشار زیادی را به والدین تحمیل خواهد کرد.
قطعا کودکان در موقعیت‌های هیجانی به جای والدینی همراه با خودسرزنشی های مکرر، نیاز به والدینی دارند تا به کمک همان دانش نیمه حرفه‌ای که در اختیار دارند، مهارت‌های بیشتری را در برخورد با نابالغی آنها در موقعیت‌های هیجانی به کار بگیرند. این موقعیت‌های هیجانی اگر با احساسات شدید همراه شوند، ممکن است به مشکلات جدی تبدیل شده و والدین و کودک را برای سالهای آتی آزار دهند.
والدین معمولا در برخورد با احساسات کودکان چه واکنش‌هایی از خود نشان می‌دهند؟



انواع سبک‌های تربیتی والدین

سبک تربیتی اول: کم اهمیت شمردن یا انکار احساسات
این دسته از والدین تصور می‌کنند احساسات منفی آسیب‌رسان و به دردنخور هستند و باید از آنها اجتناب کرد. در نتیجه دوست ندارند فرزند خود را غمگین یا عصبانی ببینند. بنابراین تلاش می‌کنند به هر شکلی او را از این حالت خارج کنند. در این شرایط والدین کودک را تشویق می‌کنند تا احساسات منفی‌اش را نادیده بگیرد.
به عنوان مثال کودک در هنگام بازی زمین خورده است و گریه می‌کند. پدر با چهره‌ای خندان به سراغ کودک می‌رود و می‌گوید: بلند شو چیزی نشده....بدو برو سرسره بازی.... کودک همچنان به گریه ادامه می‌دهد اما پدر می‌گوید: چیز مهمی نبود. بهش فکر نکن خودش خوب میشه.
در این موقعیت هدف اصلی پدر شاد کردن کودک است در نتیجه تلاش می‌کند که هر چه سریع‌تر کودک را از غم و ناراحتی بیرون بیاورد و دوباره به بازی برگرداند. اما ممکن است برداشت کودک در این موقعیت این باشد که درد و ناراحتی من برای پدرم اصلا مهم نیست. و در دراز مدت کودک می‌آموزد که احساسات ناخوشایند اساسا بد هستند و باید آنها را نادیده گرفت. همچنین باورهای زیر در ذهن کودک شکل می‌گیرد:
"در مواقعی که احساسات منفی مثل خشم، غم و ترس به سراغ‌ام می‌آید، احساسات واقعی‌ام را به والدین و اطرافیانم نشان نمی‌دهم. زیرا قطعا آنها به من خورده می‌گیرند که بچه لوس، احساساتی و زودرنجی هستم. پس فقط احساسات مثبت‌ام را به آنها نشان می‌دهم که همیشه در نگاه آنها مورد تایید و دوست‌داشتنی باشم."
در این شرایط کودک به احساسات خودش اعتماد نمی‌کند. در نتیجه تصمیم می‌گیرد برای فرار از احساس طرد شدن و دوست داشتنی نبودن از سمت والدین، احساسات واقعی‌اش را مخفی کند و به جای آن احساساتی تحریف شده از خودش بروز دهد.


سبک تربیتی دوم: آزادی بی قید و شرط یا بزرگنمایی کردن احساسات
گروهی از والدین تمام احساسات و رفتارهای کودک خود را قابل قبول می شمارند. از نظر این والدین، نه تنها تجربه کردن هر نوع احساسی مجاز است بلکه بروز هر نوع رفتاری در حالت‌های احساسی مختلف نیز قابل قبول است. این قبیل والدین به سه علت این سبک تربیتی را انتخاب می‌کنند:

دسته اول: آزادی عمل بر اساس نظر کودک (والدین سهل‌گیر)
والدینی که سبک آزادانه و سهل‌گیرانه را در پیش می‌گیرند، ممکن است این قصد را داشته باشند که به کودک خود بیاموزند تجربه کردن احساسات خوب است و نباید آن را پنهان کرد یا از آن گریخت. پس کودک صرف نظر از هر رفتاری که از خود نشان دهد برای آنها عزیز و دوست داشتنی است.
به عنوان مثال در مهمانی کودک با دیدن مهمان‌ها هیجان زده است و مدام همه چیز را به‌ هم می‌ریزد یا با کودکان دیگر درگیر می شود و شروع به جیغ زدن و کتک کاری می‌کند. والدین بدون هیچ تلاشی برای آرام کردن کودک می‌گویند: "بچه است و دست خودش نیست".

دسته دوم: والدینی که درگیر مشکلات دیگری هستند.  
ممکن است برخی دیگر از والدین این سبک تربیتی را به کار بگیرند زیرا برای مقابله و کنترل احساسات شدید کودک خسته و ناتوان می‌شوند و انرژی و مهارت کافی برای اقدام کردن ندارند.
به عنوان مثال والدینی که درگیر مشکلات شغلی و خانوادگی هستند و فرصت یا حوصله‌ی پرداختن به دغدغه‌های کودک را ندارند. همین طور ممکن است والدینی که به طور ناخواسته و بدون علاقه صاحب فرزند شده‌اند یا والدینی که مبتلا به بیماری های جسمی طاقت فرسا یا اختلالات روانی هستند و توانایی مراقبت مداوم از کودک خود را ندارند در این دسته قرار می‌گیرند.

دسته سوم: والدینی که در ابراز هیجانات خود مبالغه می‌کنند.
دسته ای دیگر از والدین به دلیل اینکه در این گونه موقعیت‌ها خودشان برانگیخته و عصبانی می‌شوند در نتیجه احساسات تجربه شده کودک را بیش از اندازه به او نشان می‌دهند. این والدین خود در مدیریت و کنترل هیجانات مهارت کمی دارند.
به عنوان مثال کودک با صورت گریان و لباس‌هایی کثیف بعد از بازی به منزل می‌آید و مادر با دیدن این صحنه جوری برانگیخته و عصبانی می‌شود که گریه و ناراحتی کودک شدت بیشتری پیدا خواهد کرد. مادر می‌گوید: "بازم رفتی با لباس‌های کثیف برگشتی؟ مگه بهت نگفتم مراقب باش زمین نخوری. مگه نگفتم اگر دوستت هولت داد جواب شو بده... وایسا الان میرم خودم خدمت‌اش می‌رسم که دفعه‌ی بعد جرات نکنه بیاد سمتت..."
در این شرایط که کودک بهم ریخته و عصبی است و نیاز به آرام شدن و دریافت مراقبت دارد با والدی روبه‌رو خواهد شد که در شرایط پر تنش نمی‌تواند هیجانات خودش را کنترل کند و حتی موقعیت را بیشتر از آنچه رخ داده است بزرگ جلوه می‌دهد. در این سبک تربیتی کودک با باورهایی از این دست مواجه خواهد شد:
"هنگامی که عصبانی و غمگین می‌شوم یا در شرایط استرس‌زا قرار می‌گیرم توانایی کنترل هیجانات و آرام کردن خودم را ندارم و همیشه به کسی نیاز دارم که من را آرام کند. یا در تصمیم گیری‌ها به من کمک کند. در نتیجه بهتر است از موقعیت‌های جدید فاصله بگیرم و سمت افراد و دوستی‌های جدید نروم یا اینکه در صورت همراهی دیگران وارد محیط‌های جدید شوم".


                                                                                                   

شیوه‌های مدیریت احساسات

 وقتی کودک رفتار اشتباهی انجام می‌دهد و به دنبال آن احساسات ناخوشایند مثل خشم، ترس و غم از خود بروز می‌دهد بهترین راه حل این است که به جای شروع یک جنگ اعصاب، از فرصت پیش آمده استفاده کنید و رفتارهای ناپسند او را تبدیل به موقعیت یادگیری برای درک احساسات کنید.
در واقع زمانی که عصبانی، ترسیده و یا غمگین هستند، به بزرگسالی نیاز دارند تا ابتدا از طریق همدلی و انعکاس احساسات مهارت آرام سازی را به آنها بیاموزد و سپس برای مشکلات پیش آمده راه حل‌های مناسبی به آنها پیشنهاد دهد. به این مهارت "تنظیم هیجانی" می‌گویند.
به عنوان مثال کودک با عصبانیت به دیوار مشت می‌کوبد و با صدای بلند شروع به گریه کردن می‌کند. مادر به جای اینکه با عصبانیت فریاد بزند: بازم شما دو تا شروع کردین به دعوا کردن؟!؟ همین الان برو توی اتاقت و تا آروم نشدی بیرون نیا...
به جای آن بهتر است به سراغ کودک برود. در کنار او بشیند و دست‌هایش را بگیرد تا از مشت کوبیدن او جلوگیری کند. و سپس به آرامی با او شروع به گفتگو کند: "به نظر می‌رسه از دست خواهرت عصبانی هستی که رفته سراغ وسایلت و خراب‌شون کرده... با وجود اینکه بهش گفته بودی به اونها دست نزنه... و برای درست کردن اونها زحمت زیادی کشیده بودی... اما ما اجازه نداریم همدیگه رو بزنیم یا به خودمون آسیب بزنیم. من کمکت می‌کنم که دوباره درست‌شون کنی. حالا بیا یه راه حلی پیدا کنیم برای اینکه دفعه بعدی این اتفاق تکرار نشه...
در این شرایط مادر با احساس خشم و عصبانیت کودک همدلی کرده است و برای ابزار آنها کودک را مواخذه نمی‌کند بلکه احساسش را نامگذاری کرده است و کلام آورده است. همچنین به او توضیح می‌دهد چرا رفتارش غیرقابل قبول است و حال راه حل جایگزین آن برای آینده چه خواهد بود. از این طریق کودک یاد می‌گیرد احساساتش توسط والدین پذیرفته شده است و به جای ابراز رفتارهای تکانشی می‌تواند از طریق گفتگو کردن مشکلاتش را مطرح کند.
 "تنظیم هیجانی" مهارت ساده‌ای نیست هیچ یک از ما در زمان تولد واجد این مهارت‌ها نبوده‌ایم و برای یادگیری آن در طول سنین کودکی نیاز به تمرین و تلاش مداوم داریم. یادگیری این مهارت‌ها از طریق ارتباط با والدین انجام می‌شود. در صورتی که والدین خود واجد این مهارت‌ها باشند کودک به مرور زمان آن را در خود نهادینه خواهد کرد و در سنین نوجوانی و بزرگسالی در مواجهه با موقعیت‌های چالش‌زا برای مدیریت احساسات خود از آن استفاده خواهد کرد. کودکی که واجد مهارت تنظیم هیجانی نباشد، در هنگام تجربه‌ی هیجانات منفی احساس ضعف و نقص می‌کند. اعتماد به نفس‌اش کاهش می‌یابد. در نتیجه ممکن است در تعاملات اجتماعی با همسالان و یا عملکردهای تحصیلی ضعیف‌تر عمل کند. همانطور که سرکوب یا انکار کردن احساسات پیامدهایی منفی به همراه دارد، برون‌ریزی احساسات بدون در نظر گرفتن حریم و چهارچوب‌های قابل قبول هم آسیب‌زا خواهد بود.



روشی جدید در برخورد با احساسات کودک:

کودکان به تعریف مشخصی از رفتارهای قابل قبول و غیرقابل قبول نیاز دارند. حفظ استقلال کودک مهم است اما اینکه کودک از مرزها و چهارچوب‌های رفتار قابل قبول آگاهی داشته باشد و بداند که در محدوده‌ی مشخصی آزادی عمل دارد، با احساس امنیت بیشتری رفتار می‌کند. بیشتر مشکلات ارتباطی بین کودکان و والدین‌شان در موقعیت‌هایی بروز پیدا می‌کند که کودکان از مرز مجاز خود خارج شده‌اند و والدین مجبور به اعمال محدودیت‌هایی می‌شوند. طبیعی است که کودک محدوده‌ی خود و استواری والدین را برای حفظ این محدودیت‌ها محک بزند. در مقابل وقتی کودکان می‌بینند از رفتارهای غیرقابل قبول آنها جلوگیری نمی‌شود، بواسطه‌ی تجربه‌ی احساس خطر مضطرب خواهند شد. ایجاد چهارچوب برای اینکه کودک بداند در انتظار چه چیزی باشد و محدوده‌ی خود را بشناسد، کمک می‌کند تا نشانه‌های اجتماعی را بهتر درک کرده و روابط بهتری برقرار کند.


مراحل قانون‌گذاری و اعمال محدودیت:

مرحله‌ی اول: توجه به خواسته و میل کودک
میل و خواسته‌ی دل کودک را دریابید و آن را به نحوی ساده بیان کنید: "دلت می‌خواست امشب به مهمانی می‌رفتیم و با دوست‌هات بازی می‌کردی".

مرحله‌ی دوم: بیان محدودیت‌ها به صورت واضح
قوانین مدنظر خود را صریح و قاطعانه برای کودک بیان کنید: اما در خانه‌ی ما قانون‌مون این است که شبی که فردایش مدرسه داری به مهمانی نرویم.

مرحله‌ی سوم: پیشنهاد راه حل‌های جایگزین
در عین حال راه حل‌های جایگزین را مطرح کنید که به کمک آنها حداقل بخشی از خواسته‌ی دل کودک برآورده شود: "می‌تونیم آخر هفته به دیدن دوستانت بریم." یا "می‌تونیم به‌ جای مهمونی رفتن امشب باهم کارتون نگاه کنیم".

مرحله‌ی چهارم: کمک به ابزار ناراحتی کودک
در نهایت به کودک خود کمک کنید که بخشی از ناراحتی و عصبانیت خود را که هنگام تحمیل محدودیت‌ها ایجاد شده است ابراز کند: "می‌دونم که دلت می‌خواست صبح زود مجبور نبودی مدرسه بری و با خیال راحت امشب به مهمونی می‌رفتیم" یا "دلت می‌خواست توام مثل دوستت مجبور نبودی خونه بمونی و امشب در کنار اونها بودی".

مطلب پیشنهادی: برای مشاهده‌ی کل مقالات خانم لیلا رفیعی در نگاه نو این صفحه را مطالعه کنید.


تکنیک‌های برقراری انضباط و محدودیت ها

تکنیک اول: همدلی با کودک و نام‌گذاری احساسات
قبل از هر گونه اعمال محدودیت در اولین گام از احساسی که در درون کودک شما جریان دارد آگاه شوید. این درک به شما کمک می‌کند که علت بدرفتاری‌هایش را متوجه شوید. این آگاهی از خود شما شروع می‌شود. والدینی که از احساسات خود خبر دارند، بهتر می‌توانند احساسات کودکشان را بشناسند. وظیفه‌ی شما این است که از طریق گوش کردن دقیق و مشاهده‌ی زبان بدن کودک دنیا را از دریچه‌ی نگاه او ببینید و احساساتش را کشف کنید. برای این منظور با همدلی به کودک خود گوش کنید. این رفتار به کودک شما این پیام را می‌دهد که تنها نیست و احساساتش قابل قبول است. بهترین راه کمک به کودکان برای درک احساسات‌شان این است که احساسات کودک خود را با عبارت‌های ساده به کلام بیاورید:
"امروز از دست خواهرت عصبانی هستی که بدون اجازه به وسایلت دست زد."
"فکر کنم حسابی از دست بابا ناراحت شدی که برنامه‌ی پارک رو کنسل کرد."
"به نظر میاد ناراحتی از اینکه زمان خوابیدن رسیده و دیگه نمی‌تونی به تلویزیون دیدن ادامه بدی."
وقتی با چنین جملاتی با کودک صحبت می‌کنید همانند یک مترجم احساسات کودک را در قالب کلمات برای کودک خود ترجمه می‌کنید.


تکنیک دوم: آشکار سازی محدودیت‌ها با لحنی کاملا واضح و قاطع
محدودیت ها باید به نحوی بیان شود که به طور آشکار به کودک بگوید: الف) رفتار غیر قابل قبول چیست، و ب) چه جانشینی برای آن قابل قبول خواهد بود. به عنوان مثال: " اجازه نداری بشقاب‌ها رو پرتاب کنی ولی می‌تونی بالش‌ها رو پرتاب کنی."
همچنین محدودیت باید با قاطعیت عنوان شود. وقتی والدین یقین ندارند که چه بکنند و در اعمال محدودیت تردید می‌کنند، گرفتار بگو مگو‌های بی‌پایان خواهند شد. بهترین کار این است که عملی انجام ندهند. ابتدا تامل کنند، رفتارهای خود را روشن کنند و سپس محدودیت‌ها را اعلام کنند. به عنوان مثال بین آب پاشیدن روی خواهر و آب نپاشیدن روی او یک حالت انتخاب شود. این شرایط که "می‌توانی یک کمی رویش آب بپاشی به شرطی که خیلی خیس نشود." در واقع به معنای شروع یک جنگ بی پایان است.


تکنیک سوم: برای اعمال محدودیت ابتدا با نیمکره‌ی راست مغز کودک خود ارتباط برقرار کنید.
جملاتی مثل "ندو؛ انقدر بالا و پایین نپر"، "چرا مثل بچه آدم نمی‌تونی آروم بازی کنی"، "درست بشین سر جات"، "آخرش یه بلایی سر خودت میاری" از این دست جملات به طور مکرر توسط برخی والدین شنیده می شود.
همین طور برخی والدین هنگام اعمال محدودیت‌ها شروع به توضیحات منطقی می‌کنند: "پسرم الان نوبت دوستت هست که سوار تاب بشه. شما باید صبر کنی تا نوبت خودت برسه و بعد می‌تونی سوار تاب بشی."
توضیح و تفسیرهای منطقی از این دست به نظر منطقی هستند اما در مورد کودکان نتیجه معکوس می‌دهد. کودکان مثل بالغان کوچک نیستند. و ذهن آنها در هنگام اعمال محدودیت‌ها توانایی کنترل هیجانات یا درک جملات طولانی و منطقی را ندارد. ظرفیت‌های ذهنی کودکان متفاوت از بزرگسالان است. برای سازماندهی بهتر فعالیت‌ها مغز به دو نیمکره‌ی راست و چپ تقسیم شده است. در حالت طبیعی نیمکره‌های مغز ما در حالت تعادل قرار دارند. اما هنگامی که عصبانی یا هیجان زده باشیم، توسط نیمکره‌ی راست مغز که مسئول پردازش هیجانی است، هدایت می‌شویم. کودکان مخصوصا در سال‌های آغازین تولد بیشتر در حالت عدم توازن قرار دارند. یعنی در موقعیت‌های هیجانی توسط نیمکره‌ی راست مغزشان هدایت می‌شوند. در نتیجه زمانی که نیمکره راست فعال و پر هیاهو است، به صدای آرام و صبور نیمکره‌ی چپ که او را به آرامش می‌خواند و یا محدودیت‌ها را یادآوری می‌کند، اعتنایی نخواهد کرد. برای همین است که هنگام عصبانیت پا به زمین می‌کوبد، فریاد می‌زنند و مشت می‌کوبند.  


تکنیک چهارم: توجه به نیاز طبیعی کودک و فراهم کردن محیطی امن برای تخلیه‌ی انرژی او
کودکان در مسیر رشد خود به لحاظ زیستی کارهایی انجام می‌دهند که ممکن است بزرگسلان را دیوانه کنند. به عنوان مثال کودکان برای رشد طبیعی خود به بالا و پایین پریدن، راه رفتن، جست و خیز کردن و... نیاز دارند. در نتیجه از فعالیت‌های پر جنب و جوش کودکان نباید جلوگیری کرد. اعمال محدودیت‌های شدید برای کودکان کوچک ممکن است منجر به تنش احساسی از قبیل لجبازی کردن، بیش فعالی و یا پرخاشگری شود. قبل از اعمال انظباط و محدودیت‌ها برای کودکان باید محیطی مناسب برای تخلیه انرژی نهفته در بدن کودک فراهم شود. به عنوان مثال ابتدا می‌توان محدوده‌ی امن و مشخصی در خانه تعیین کرد که از وسایل خطرناک پاکسازی شده باشد و والدین نگران آسیب دیدن نیستند. و یا بازه زمانی در نظر گرفت برای اینکه کودک در سایر زمان‌ها بازی‌های کم صدا و آرام‌تری انجام دهد اما مجاز است در این بازه زمانی بازی‌های پر سروصدای خودش را انجام دهد. اگر شرایط بازی کردن کودک در منزل فراهم نیست می‌توان برنامه‌ای برای بیرون بردن کودک و حضور در پارک در نظر گرفت.

تکنیک پنجم: پرهیز از تحمیل شرایطی که فراتر از ظرفیت کودک می باشد.
محدودیت‌ها نباید فراتر از ظرفیت‌ها و نیاز طبیعی کودک باشد. یعنی در حین اعمال محدودیت‌ها به نیاز استقلال کودکان احترام بگذاریم. در صورتی که در اعمال محدودیت‌ها زیاده‌روی شود، با کودکی لجباز و نافرمان مواجه خواهیم شد. برای انتقال محدودیت‌ها به کودک نباید از روش‌هایی مثل تن صدای بلند و یا کلمات تحقیر کننده و رکیک استفاده کرد. اگر محدودیت‌ها با قاطعیت و با لحنی که آزار‌ دهنده نباشد، بیان شود کودک معمولا خود را با این محدودیت‌ها وفق خواهد داد. در واکنش به کودکی که محدودیت را نقص کرده است نباید به دنبال دلیل و منطق باشید و یا به پرگویی پناه ببرید. اگر پدر و مادر زیاد صحبت کنند به جای قدرت، ضعف را به کودک خود منتقل کرده‌اند. همچنین لازم نیست به کودک توضیحات طولانی در مورد محدودیت‌ها داده شود. مثلا این محدودیت که "نباید دیگران را کتک زد". نیازی به توضیحات اضافی ندارد. بیان محدودیت اصلی کفایت می‌کند. همچنین در صورتی که به جای بیان محدودیت ها به صورت کلامی از "تنبیه بدنی" استفاده شود، ممکن است در کوتاه مدت روش موثری باشد و به گفته برخی والدین در لحظه طوفان را بخواباند اما در طولانی مدت این پیام را برای کودک منتقل خواهد کرد که" هر زمان اوقاتت تلخ بود، دیگران را کتک بزن!"
تنبیه بدنی به جای آموزش ابراز احساسات به صورت رفتاری نجیبانه، به کودک یاد خواهد داد که همانند قانون جنگل رفتار کند. همچنین تنبیه بدنی احساس گناه سالم کودک را برای جبران بدرفتاری‌ها از بین خواهد برد. کودکی که تنبیه بدنی شده است دیگر خودش را در قبال رفتار اشتباهش مسئول نمی‌دادند. متقابلا کودکی که قصد حمله بدنی و یا لگد زدن به والدین را دارد، باید با قاطعیت جلوی او گرفته شود و این محدودیت تحت هیچ شرایطی نباید تغییر کند. کودک باید بداند که رابطه بین او و والدین‌اش باید با احترام همراه باشد.

منابع

1- کتاب رابطه بین والدین و کودکان
نوشته دکتر هایم جی. گینات
ترجمه سیاوش سرتیپی
انتشارات اطلاعات


2-احساسات کودک من
نوشته فاطمه غنی پور، حامد اختیاری
انتشارات مهرسا


3-شادترین کودک محله

نوشته هاروی کری
ترجمه طاهره یراقچی
انتشارات کتاب پنجره


 برای دریافت مشاوره‌ی تخصصی در حوزه‌ی رابطه‌ی والد و کودک می‌توانید از مشاورین نگاه نو مشاوره بگیرید:


لیلا رفیعی
کارشناس ارشد روانشناسی بالینی
متخصص مشاوره فرزندپروری، مشاوره نوجوانی، بلوغ و میان فردی

دریافت مشاوره‌ی رابطه والد و کودک از خانم لیلا رفیعی



​​​​​​حوریه کاظمی
​​​​
کارشناس ارشد روانشناسی بالینی
مشاوره کودک و فرزندپروری، مشاوره نوجوانی و بلوغ، مشاوره خانواده

دریافت مشاوره‌ی رابطه والد و کودک از خانم حوریه کاظمی


فهیمه احمدی
کارشناس ارشد روانشناسی تربیتی
متخصص مشاوره فرزندپروری، مشاوره نوجوانی و بلوغ

دریافت مشاوره‌ی رابطه والد و کودک از خانم فهیمه احمدی
 
شاید به این مطالب روانشناسی هم علاقه مند باشید

مشاوره کودک

چطور در دوران کرونا با نافرمانی های کودک مان رفتار کنیم؟

این روزها با همه گیری کرونا اکثر والدین با بهانه گیری ها و تنش های بیشتر فرزندان خود مواجه هستند.حال سوال اغلب والدین است: چگونه میتوانیم پاسخگوی نیاز های کودکان مان باشیم؟ 
بیشتر بخوانید
​​​
مشاوره کودک


چگونه به شکل گیری اعتماد به نفس بالا در فرزندم کمک کنم؟
اعتماد بنفس یکی از پایه‌های رشد در کودکان است و به معنی نگاه کودک به خودش و توانایی‌هایش در انجام دادن کارهاست.در این مقاله به 8 راهکار برای تقویت اعتماد به نفس کودکان اشاره کرده ایم.بیشتر بخوانید
مشاوره کودک

​​چطور تعاملات والدین موجب شکل گیری و رشد احساسات در کودکان میشود

احساسات نقش مهمی در رشد کودکان دارند.احساسات اولین مولفه هایی هستند که انسان از بدو تولد به صورت فطری دارد. نحوه تعامل والدین به نیازهای کودک در شناخت این هیجانات تاثیر بسیاری دارد. بیشتر بخوانید
تاریخ انتشار: ۱۳۹۹/۰۴/۰۸
لیلا رفیعی
کاندیدای دکتری تخصصی روانشناسی - عضویت سازمان نظام: 29738